یادداشت های خبری افغانستان در موضوعات فرهنگی، علمی، سلامت و بهداشت، سیاسی و اقتصادی
رژیم صهیونیستی با این الگوی رفتاری، نشان میدهد که هیچ توافقی -هرچند چندجانبه و بینالمللی- نمیتواند مانع از اجرای سیاستهای نظامیاش شود؛ سیاستهایی که فراتر از اهداف امنیتی، به دنبال تخلیهٔ جمعیتی و بازتعریف چهرهٔ جغرافیایی غزه هستند.
پرسش اصلی این است که چرا با وجود مواضع روشن اتحادیه اروپا و سایر نهادهای بینالمللی، هنوز هیچ نوع تعامل عملی و پایدار میان جامعه جهانی و طالبان شکل نگرفته است؟
آمارها نشان میدهند که سالانه هزاران تن در کشور به دلیل استفاده از آب آلوده، به بیماریهای عفونی و گوارشی مبتلا میشوند که بسیاری از این موارد قابل پیشگیری بودهاند.
جنرال عبدالرازق اچکزی، یکی از برجستهترین چهرههای نظامی افغانستان، نمادی از قاطعیت و وطندوستی در برابر چالشهای امنیتی بود. زاده سال ۱۹۷۹ در ولسوالی سپین بولدک قندهار و در خانوادهای از قبیله اچکزی بزرگ شد…
فارغ از اینکه آتشبس موقت تداوم یابد یا درگیریها از سر گرفته شود و فارغ از نتایج گفتگوهای صلح در دوحه، به نظر میرسد نزدیکی طالبان با کشور هند (رقیبِ سرسخت پاکستان) در بروز این تنشها و درگیریها بیتأثیر نبوده است. پاکستان نمیتواند شاهد نزدیکی و گرمی روابط گروه طالبان با رقیب دیرین خود (هند) باشد؛
درگیریهای اخیر در مرز افغانستان و پاکستان تنها یک بحران مرزی نیست، بلکه بخشی از راهبرد کلان آمریکا برای بیثباتسازی پیرامون چین و جلوگیری از شکلگیری محور قدرت آسیایی میان تهران، پکن و مسکو است.
فراتر از مسائل عملیاتی، بحران پولیو (فلج اطفال) در بستر وسیعتری از فروپاشی سیستم صحی قرار دارد. کودکان افغانستان که با فقر فلجکننده، بیکاری گسترده، ناامنی مزمن و بیثباتی سیاسی دستوپنجه نرم میکنند، اکنون با تهدید دوگانه بیماریهای قابل پیشگیری روبهرو هستند.
گفتگوهای دوحه میتواند آغازی برای این گذار باشد، مشروط بر آنکه هر دو طرف واقعیتهای موجود را بپذیرند. برای پاکستان، این واقعیت به معنای پرهیز از رویکرد نظامیگری و سیاستهای مداخلهگرانه است. برای طالبان نیز، مستلزم شناخت نگرانیهای امنیتی مشروع همسایگان و پایبندی به تعهدات بینالمللی است.
پاکستان که زمانی پدرخواندهی تروریزم در منطقه لقب گرفته بود، امروز طعم خونِ سیاست خود را میچشد؛ و طالبان که روزی در سایهی این حمایتها به قدرت رسیدند، اکنون در موقعیتی قرار گرفتهاند که نه مشروعیت داخلی دارند، نه امنیت خارجی، و نه توان دفاع از خاک افغانستان.
افغانستان در طول تاریخ معاصر همواره به میدان رقابت و منازعه قدرتهای بزرگ و منطقهای تبدیل شده است. ریشههای این وضعیت را باید در ترکیب پیچیدهای از موقعیت جغرافیایی، ضعف حکومتداری، اختلافات داخلی و وابستگی رهبران جستوجو کرد.
فقر در افغانستان، نتیجه سیاست است نه قضا و قدر. سیاستمدارانی که با نام خدا، دین و وطن بر مردم حکومت کردند، اما هیچگاه به کرامت انسان ایمان نیاوردند.
استفاده ابزاری از جامعه مهاجر، روشی است که اسلامآباد بارها آن را در پیش گرفته است؛ روشی که نه تنها با موازین بینالمللی سازگار نیست، بلکه نشاندهنده انفعال سیاسی و فقدان راهکارهای منطقی است.