نویسنده: م. کهریزنوی
ترور استاد برهانالدین ربانی، رئیس شورای عالی صلح افغانستان، نهتنها یک جنایت خونین و ضدانسانی بود، بلکه آیینهای شد برای افشای چهرهی واقعی طالبان بهعنوان گروهی ضداسلامی و ضدانسانی، و همچنین پردهبرداری از بازیهای فریبنده و خائنانه امریکا که با شعار مبارزه با تروریزم وارد افغانستان شد اما پس از بیست سال، کشور را دوباره به همان تروریستها تحویل داد.
۲۹ سنبله/شهریور ۱۳۹۰، روزی سیاه در حافظهی مردم افغانستان است؛ روزی که برهانالدین ربانی، رئیسجمهور پیشین و رئیس شورای عالی صلح افغانستان، در خانهاش به دست طالبان به شهادت رسید. ربانی، شخصیتی ملی، جهادی و دینی بود که مأموریت یافت تا میان دولت و طالبان پل صلح بزند. اما طالبان با سوءاستفاده از پوشش مذاکره، او را ترور کردند. این رویداد تنها ترور یک شخصیت نبود، بلکه ترور امید صلح، عقلانیت و همزیستی در افغانستان بود.
طالبان که ادعای مسلمانی دارند، دست به جنایتی زدند که آشکارا با تعالیم اسلام در تضاد است. قرآن کریم میفرماید:
«مَن قَتَلَ نَفسًا بِغَیرِ نَفسٍ أو فَسادٍ فِی الأرض فَکَأنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعًا» (مائده/۳۲).
(از این رو بر بنیاسرائیل مقرر داشتیم که هر کس انسانی را بدون آنکه کسی را کشته یا فسادی در زمین کرده باشد، بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته است. و هر کس انسانی را زنده بدارد (از مرگ یا نابودی نجات دهد)، چنان است که گویی همه انسانها را زنده کرده است.»
خلاصه از تفاسیر شیعه و سنی مانند المیزان و طبری:
- این آیه معیار بزرگی برای حرمت خون انسانهاست.
- کشتن یک فرد بیگناه، از نظر ارزش و پیامد، برابر با قتل همه بشریت معرفی شده؛ زیرا امنیت اجتماعی و حرمت حیات انسانها با قتل یک بیگناه شکسته میشود.
- در مقابل، نجات جان یک انسان، یا بازداشتن او از مرگ، معادل زنده نگه داشتن همه انسانهاست؛ زیرا فرهنگ احترام به زندگی و نجات انسانها را در جامعه تقویت میکند.
- بر اساس این آیه، ترور شخصیتهایی چون برهانالدین ربانی که برای صلح و زندگی مردم تلاش میکرد عیناً همان مصداق «قتل الناس جمیعاً» است. این عمل طالبان نهتنها ضداسلامی است، بلکه ضدانسانی و در تضاد آشکار با قرآن کریم بوده است.
ترور ربانی، که برای تحقق صلح تلاش میکرد، مصداق روشن قتل بیگناه است. طالبان با این عمل نهتنها اسلام را بدنام کردند، بلکه نشان دادند ابزار دست قدرتهای بیگانهاند و دین را وسیلهای برای مشروعیتبخشی به خشونت و قدرتطلبی خود ساختهاند.
آمریکا در سال ۲۰۰۱ با شعار مبارزه با تروریزم و آوردن دموکراسی وارد افغانستان شد، اما پس از بیست سال جنگ و خونریزی، دوباره همان طالبان را به قدرت رساند. این خیانت تاریخی، چهرهی واقعی واشنگتن را آشکار ساخت؛ امریکا نه برای صلح، امنیت یا حقوق بشر، بلکه برای منافع ژئوپلیتیک خود وارد افغانستان شد. امروز نیز ماهانه میلیونها دالر به طالبان میپردازد تا این گروه را در قدرت نگه دارد. این همان سیاست فریبندهای است که به بهای خون هزاران زن، کودک و جوان مردم ما تمام شد.
ترور ربانی را نمیتوان جدا از خیانت رهبران داخلی دانست. اشرف غنی احمدزی و زلمی خلیلزاد با بازیهای سیاسی و توافقات پنهانی، افغانستان را به کام طالبان انداختند. آنان با پشت پا زدن به خون شهدا و آرمانهای ملت، زمینه بازگشت طالبان را فراهم کردند و امروز باید در کنار امریکا و طالبان، مسئول خونهای ریختهشده در این سرزمین دانسته شوند.
سالها پس از ترور ربانی، طالبان دوباره بر کابل مسلط شدند و چهرهی واقعیشان را بیش از پیش نشان دادند؛ محروم ساختن نیمی از جامعه (زنان و دختران) از تحصیل و کار، حذف مذهب برحق جعفری و لغو حقوق اقلیتهای دینی و مذهبی، تشکیل حکومتی تکقومی در کشوری با بیش از ۳۰ قوم و ملیت و گسترش فقر، مهاجرت و ناامنی در کشور.
پیامبر اسلام فرمودند: کسب علم و دانش بر زن و مرد مسلمان واجب است. لذا از منظر دین مقدس اسلام و حقوق بشر، این اقدامات طالبان جنایت علیه بشریت است.
ترور استاد برهانالدین ربانی، نماد جنایت طالبان و رسوایی امریکا بود؛ طالبان با ترور او نشان دادند دشمن صلح و اسلام واقعیاند، و امریکا با حمایتهای آشکار و پنهان خود ثابت کرد بزرگترین حامی تروریزم در جهان است. امروز که طالبان با کمک امریکا و خیانت اشرف غنی و تیم اش دوباره بر افغانستان مسلط شدهاند، ملت افغانستان بازهم قربانی بازیهای خونین قدرت شده است.
محکومیت طالبان و امریکا از منظر دین، اخلاق و حقوق بشر یک وظیفهی انسانی است. اما فراتر از محکومیت، این حادثه باید ما را به یک بیداری بزرگ برساند: صلح واقعی در افغانستان تنها زمانی ممکن است که این سرزمین از سلطهی ایدئولوژی طالبانی، نفوذ امریکا و خیانت افراد وابسته رها گردد، و حکومتی ملی و فراگیر بر اساس عدالت، عقلانیت و همزیستی اقوام شکل گیرد.




