مذاکرات دوحه؛ فرصتی برای حل تنش کابل-اسلام‌آباد

گفتگوهای دوحه می‌تواند آغازی برای این گذار باشد، مشروط بر آنکه هر دو طرف واقعیت‌های موجود را بپذیرند. برای پاکستان، این واقعیت به معنای پرهیز از رویکرد نظامی‌گری و سیاست‌های مداخله‌گرانه است. برای طالبان نیز، مستلزم شناخت نگرانی‌های امنیتی مشروع همسایگان و پایبندی به تعهدات بین‌المللی است.
مذاکرات دوحه؛ فرصتی برای حل تنش کابل-اسلام‌آباد

نشست روز گذشته (جمعه، ۲۵ میزان) در دوحه، فصل جدیدی از تلاش‌های دیپلماتیک برای فروکش کردن تنش‌های مرزی افغانستان و پاکستان را رقم زد.

حضور محمد یعقوب مجاهد، وزیر دفاع طالبان، در رأس هیئت افغان نشان می‌دهد که کابل این گفتگوها را در سطح راهبردی ارزیابی می‌کند. این دیدار در شرایطی برگزار شد که خون تازه بر خاک مرزی خشک نشده و آتش‌بس ۴۸ ساعته شکننده‌تر از همیشه به نظر می‌رسد.

پیچیدگی اصلی این مذاکرات در ماهیت چندلایه بحران نهفته است. درگیری‌های اخیر صرفاً حاصل سوءتفاهم‌های مرزی نیست، بلکه بازتاب عمیق‌تری از ساختار روابط دوجانبه است که بر بستر بی‌اعتمادی تاریخی و تفاوت‌های استراتژیک بنا شده است.

خط دیورند، این میراث استعماری، همواره بیش از یک مرز جغرافیایی بوده است. این خط برای افغانستان نمادی از تجزیه تاریخی و برای پاکستان خطی قرمز در تعریف هویت ملی محسوب می‌شود. درگیری‌های اخیر در اسپین‌بولدک و نقاط دیگر، اگرچه ظاهراً نظامی هستند، اما ریشه در این اختلاف بنیادین دارند.

آنچه این دور از تنش‌ها را متمایز می‌کند، شدت و دامنه آن است. کشته شدن دهها نفر از نیروهای امنیتی و غیرنظامیان در دو سوی مرز، نشان می‌دهد بحران از مرحله مدیریت‌پذیر فراتر رفته است. این اقدامات، صرف‌نظر از توجیهات امنیتی، هزینه‌های انسانی سنگینی دارد که بار آن بر دوش مردم عادی است.

بیشتر بخوانید:  اعتراض علیه پاکستان در آمریکا؛ متعرضان افغان خواهان تحقیق در مورد جنایت جنگی پاکستان شدند

شوربختانه سیاست اسلام‌آباد در قبال افغانستان همواره میان دو قطب نوسان داشته است؛ از یک سو، نگرانی از تهدیدات امنیتی و از سوی دیگر، تلاش برای حفظ نفوذ استراتژیک. این دوگانگی سبب شده که پاکستان در عمل، رویکردی واکنشی و گاه متناقض در پیش گیرد. درخواست میانجیگری قطر همزمان با ادامه عملیات نظامی، نمونه بارز این تناقض است.

نقش‌آفرینی دوحه در این بحران، بار دیگر ظرفیت قطر را در دیپلماسی منطقه‌ای نمایان کرد. قطر با سابقه میزبانی از مذاکرات طالبان و امریکا، اکنون تلاش می‌کند تا پل ارتباطی میان دو همسایه ناسازگار باشد. اما موفقیت این میانجیگری مستلزم چیزی بیش از تسهیل گفتگو است؛ نیازمند ایجاد مکانیزم‌های اعتمادساز و نظارتی است که هر دو طرف بتوانند به آن متکی باشند.

به نظر می‌رسد دستور کار گفتگوهای دوحه بر تمدید آتش‌بس موقت و ایجاد ثبات بلندمدت متمرکز است. اما پرسش اساسی این است که آیا می‌توان بدون رسیدگی به مسائل ساختاری روابط دوجانبه، به ثبات پایدار دست یافت؟ تجربه نشان می‌دهد که توافقات موقت بدون زیرساخت‌های سیاسی-امنیتی، عمر کوتاهی دارند.

واقعیت تلخ آن است که هر دو طرف در این درگیری، بازنده‌اند. تلفات انسانی، بی‌ثباتی امنیتی و هزینه‌های اقتصادی، بار سنگینی است که بر دوش ملت‌های افغانستان و پاکستان سنگینی می‌کند. آنچه در این برهه حساس ضروری است، گذار از منطق تقابل به منطق همزیستی است.

بیشتر بخوانید:  رحمت‌الله نبیل: نشست دوحه به دنبال منافع مردم افغانستان نیست

با این حال، گفتگوهای دوحه می‌تواند آغازی برای این گذار باشد، مشروط بر آنکه هر دو طرف واقعیت‌های موجود را بپذیرند. برای پاکستان، این واقعیت به معنای پرهیز از رویکرد نظامی‌گری و سیاست‌های مداخله‌گرانه است. برای طالبان نیز، مستلزم شناخت نگرانی‌های امنیتی مشروع همسایگان و پایبندی به تعهدات بین‌المللی است.

راه حل پایدار، اما نه در غلبه نظامی که در همکاری مشترک دوجانبه کابل-اسلام‌آباد نهفته است. افغانستان و پاکستان می‌توانند یا در چرخه بی‌پایان خشونت بمانند، یا با اراده سیاسی و بلندنظری راهبردی، آینده‌ای مبتنی بر احترام متقابل و منافع مشترک بسازند. دوحه می‌تواند نقطه عطف این مسیر باشد، اما تنها در صورتی که ارادهٔ واقعی برای صلح بر محاسبات کوتاه‌مدت و تاکتیکی غلبه کند.

Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram
Email
مطالب مرتبط
0 0 رای ها
امتیاز
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x