بیست سال اشغال و فریب: قربانی اصلی کیست؟

هفتم اکتبر سال ۲۰۰۱، روزی بود که آتش جنگی تازه بر پیکر زخمی افغانستان افروخته شد. دو دهه جنگ، میلیون‌ها انسان را قربانی کرد و در نهایت، واشنگتن با دستانی آلوده به خون و ذهنی پر از شکست، صحنه را ترک گفت.
بیست سال اشغال و فریب: قربانی اصلی کیست؟

در هفتم اکتبر ۲۰۰۱، ایالات متحده امریکا با شعار «مبارزه با تروریسم» و «آوردن دموکراسی» به افغانستان لشکر کشید. اما آنچه در عمل رخ داد، نه مبارزه با تروریزم بود و نه آوردن دمکراسی، بلکه تولد نسل تازه‌ای از خشونت، فقر، فساد و بی‌اعتمادی بود. دو دهه جنگ، میلیون‌ها انسان را قربانی کرد و در نهایت، واشنگتن با دستانی آلوده به خون و ذهنی پر از شکست، صحنه را ترک گفت. امروز افغانستان در سایه بیش از 20 گروه تروریستی دوباره در تاریکی فرو رفته است، اما این بار با چشمانی بازتر و زخمی‌تر از همیشه.

هفتم اکتبر سال ۲۰۰۱، روزی بود که آتش جنگی تازه بر پیکر زخمی افغانستان افروخته شد. جورج بوش، رئیس‌جمهور وقت امریکا، در پاسخ به حملات ۱۱ سپتامبر، فرمان حمله به مواضع طالبان و القاعده را صادر کرد. امریکا با شعارهای فریبنده‌ی «دموکراسی»، «آزادی زنان» و «مبارزه با تروریزم» به سرزمین کوهستانی و فرسوده افغانستان وارد شد، اما حقیقت پنهان در پسِ آن، تثبیت هژمونی امریکا بر خاورمیانه و دست‌یابی به موقعیت ژئوپلیتیک افغانستان بود.
جنگی که قرار بود عدالت بیاورد، خود به بزرگ‌ترین بی‌عدالتی قرن بیست‌و‌یکم تبدیل شد. از کابل تا قندهار، از بگرام تا هلمند، صدای فریاد مادران، جای زنگ دموکراسی را گرفت.

در بیست سال حضور امریکا در افغانستان، بیش از ۲۲۲ هزار انسان، از غیرنظامی و نظامی گرفته تا کودک و زن و پیر، کشته شدند. بیش از ۴۶ هزار غیرنظامی بی‌گناه تنها در بمباران‌های مستقیم جان باختند.
اما فاجعه تنها در ارقام خلاصه نمی‌شود؛ فاجعه، در مشروع‌سازی جنایت با نام حقوق بشر بود. امریکا، که خود را منجی بشر می‌نامید، شفاخانه ها را هدف قرار داد، روستاها را ویران کرد و با عملیات‌های بی‌هدف پهپادی، جشن عروسی را با عزا یکی کرد.
در حالی که شعار آزادی سر می‌داد، زندان بگرام را به نماد شکنجه و تحقیر انسانیت تبدیل کرد. در حالی که از حقوق زن سخن می‌گفت، هزاران زن را که در طی بیست سال جنگ همسران شان را از دست داده بودند را در فقر و بی‌ پناهیِ پس از جنگ رها کرد.
این همان پارادوکس بزرگ تاریخ است: امریکا به ظاهر برای ایجاد صلح آمد، اما جنگ را جاودانه ساخت.

بیشتر بخوانید:  دستور پنتاگون برای بررسی دوباره انفجار فرودگاه کابل

از منظر حقوق بین‌الملل، امریکا در افغانستان مرتکب چندین نقض فاحش کنوانسیون ژنو شد؛ از کشتار غیرنظامیان گرفته تا شکنجه اسیران و استفاده بی‌رویه از زور. این کشور نه تنها در میدان نظامی، بلکه در میدان اخلاق نیز شکست خورد.
شاید بتوان گفت واشنگتن در افغانستان، امپراتوری دروغ و تزویر خود به نمایش گذاشت.

اما فاجعه تنها از بیرون نیامد. درون کشور نیز رهبرانی بر اریکه قدرت تکیه زدند که به‌جای ملت، قبیله خود را برگزیدند.
حامد کرزی و به‌ویژه اشرف غنی احمدزی، جمهوریت را به بازی قدرت‌های قومی و منافع شخصی فروکاستند.
اشرف غنی که خود را «تکنوکرات تحصیل‌کرده‌ی غرب» می‌دانست، در عمل، به رئیس‌جمهوری بدل شد که با سیاست‌های تنگ ‌نظرانه‌ی قومی، ساختار جمهوریت را از درون پوساند.
او نه تنها در ایجاد وحدت ملی ناکام ماند، بلکه با فرار شرم‌آورش با پول های دزدیده شده در ۱۵ آگست ۲۰۲۱، آخرین میخ را بر تابوت جمهوریت کوبید.
جمهوریتی که باید بر پایه عدالت، قانون و برابری بنا می‌شد، به جمهوریت فساد، تبعیض و خیانت تبدیل شد؛ و نتیجه آن، بازگشت دوباره طالبان بود.

امروز طالبان دوباره در کابل‌اند. آنان که خود محصول جنگ‌اند، باید بدانند که هیچ حکومتی بر پایه حذف و نفرت پایدار نمی‌ماند. طالبان اکنون در برابر آزمونی تاریخی ایستاده‌اند: آیا می‌خواهند دوباره تکرار دیروز باشند یا طلیعه‌ی فردا؟

بیشتر بخوانید:  تیراندازی در هیوستون، تگزاس 4 کشته و زخمی بر جای گذاشت

شما که امروز زمام کشور را در دست دارید، اگر اندکی از تاریخ بیاموزید، خواهید دانست که قدرت بدون عدالت، دوام ندارد.
مکاتب و دانشگاه‌ها را بر روی زنان و دختران باز کنید، دوباره مذهب برحق جعفری را که در قانون اساسی پیشین به رسمیت شناخته شده بود، به رسمیت بشناسید، و حکومتی بسازید که همه اقوام و مذاهب افغانستان خود را در آن ببینند.
شما اکنون فرصت دارید که از نگاهی تک قومی به به نگاهی فرا قومی و حکومتی خردمند و اسلامیِ واقعی بدل شوید. این فرصت تاریخی را از دست ندهید.

در این میان، قربانی اصلی نه واشنگتن بود و نه کابل، بلکه انسان افغانستانی بود؛ کودکی که در دهکده‌ای گمنام در اثر بمباران جان داد، زنانی که شوهران شان را در جنگ از دست داده بودند در فقرِ پساجنگ، فرزندان شان را گرسنه به خاک سپردند، و نسلی که با کابوس پهپاد و انفجار بزرگ شد.

بر اساس گزارش‌ها، بیش از ۸۶ هزار نیروی امنیتی افغان، ده‌ها هزار پلیس، و صدها خبرنگار و امدادگر در این جنگ جان باختند. اما هیچ‌ کس از آنان یاد نکرد، هیچ یادبودی برای آنان برپا نشد. آنان قهرمانان خاموش تاریخ‌اند، گم‌شده در هیاهوی قدرت‌ها.

بیست و چهار سال از آن روز می‌گذرد که امریکا با بمب و شعار وارد افغانستان شد، و بیست‌سال بعد با شکست و شرم، از همان در بیرون رفت. اما پرسش اساسی هنوز باقی است: چه کسی پاسخ خون‌های ریخته‌شده را خواهد داد؟

بیشتر بخوانید:  احمد مسعود: طالبان هیچ‌گونه تغییر نکرده‌اند، جامعه جهانی نباید آنها را به رسمیت بشناسد

افغانستان امروز بیش از هر زمان دیگر، به آشتی ملی، عدالت اجتماعی و بازسازی اخلاقی نیاز دارد. تا زمانی که رهبرانش حقیقت را فدای قوم، مذهب یا قدرت کنند، این خاک آرام نخواهد گرفت.
اما اگر روزی برسد که خرد جای تعصب را بگیرد، دین در کنار آزادی معنا یابد، و انسان دوباره بر تخت کرامت بنشیند،
آن روز، افغانستان نه میدان رقابت قدرت‌ها، بلکه میدان تجلی خرد و انسانیت خواهد شد.

و شاید آن روز، جهان نیز از افغانستان بیاموزد که هیچ بمبی، هیچ دموکراسی تحمیلی، و هیچ قدرت نظامی‌ای
نمی‌تواند جای خرد، عدالت و ایمان به انسان را بگیرد.

Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram
Email
مطالب مرتبط
0 0 رای ها
امتیاز
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x