آتشبس مشروط پاکستان با طالبان افغان، در ظاهر اقدامی سیاسی است؛
اما در واقع، تضادی پنهان میان واقعیت قومی و محاسبهگری سیاسی اسلامآباد را آشکار میسازد.
در جهانی که قومگرایی و سیاست درهم تنیدهاند، سخن از مهار «تیتیپی» بیشتر شبیه طنز است تا سیاست.
دو چهرهی یک بازیگر
سه دههی اخیر نشان میدهد:
- تصمیمها بر مبنای قوم و مذهب بوده نه منافع ملی.
- طالبان افغان و طالبان پاکستانی از یک شریان فکری و تبار قومی تغذیه میکنند.
- مرز دیورند، برای طالبان افغان و طالبان پاکستان، مرزی «مصنوعی» و «استعماری» است.
پیوندهای تاریخی طالبان افغان و طالبان پاکستانی
- دههی نود میلادی: پشتونهای پاکستانی و استخبارات اسلامآباد پشتیبان طالبان افغان در جنگ با دولت ربانی.
- دوران جمهوریت: طالبان پاکستانی نیرو و انتحاری برای طالبان افغان به افغانستان می فرستادند.
- هدف مشترک همیشگی آنها: تضعیف دولت ملی افغانستان و تثبیت نظم پشتونیستی در منطقه.
ریشهی تضاد در آتشبس
پاکستان از طالبان افغان میخواهد تا تیتیپی را مهار کنند؛
اما این درخواست بهمعنای جنگیدن طالبان با برادران قومی و جهادی خود است.
این اقدام برای طالبان، نوعی خیانت قومی و اعتقادی محسوب میشود.
بنابراین، آتشبس از اساس غیرواقعی و محکوم به شکست است.
ریاکاری دوگانه در معادلهی افغانستان
- پاکستان در ظاهر: مدافع ثبات و صلح
- در باطن: طراح آشوب، پرورشدهندهی تروریزو و جستوجوگر «عمق استراتژیک» در افغانستان
- طالبان افغان در ظاهر: مدعی دین، جهاد و حکومت اسلامی
- در باطن: ابزار قومگرایی، وابسته به استخبارات پاکستان، و تداومدهندهی جنگ
افغانستان امروز قربانی دو نوع ریاکاری است:
- ریاکاری سیاسی پاکستان بهنام امنیت ملی
- ریاکاری مذهبی طالبان به نام دین و جهاد
واقعیت آتشبس: وقفهای در جنگی ریا و دو رنگی
آتشبس کنونی نه صلح واقعی، بلکه تنفسی کوتاه در جنگی عمیق است.
صلح واقعی در افغانستان زمانی تحقق مییابد که:
- قومگرایی و تعصب سوزانده شود.
- وفاداری به خاک، بر وفاداری به قوم برتری یابد.
- پاکستان بفهمد که بازی با آتش تروریزم، دامن خودش را میگیرد که گرفته است.
- طالبان حکومت همه شمول، استقلال فکری و سیاسی را جایگزین وابستگی و حکومت تک قومی کنند.
پیام نهایی اینفوگرافی
آتشبس پایدار از دوحه و اسلامآباد نمیگذرد؛
بلکه از دلِ خرد، استقلال، همزیستی و هم پذیری در خاک افغانستان میروید.




