پس از بررسی تاریخ خاورمیانه و اتفاقاتی که تاکنون در حال رخ دادن است، میتوان به نقش اساسی انگلستان در ایجاد تفرقه، سلطه و توسعهنیافتگی، تنشهای درازمدت میان کشورهای همسایه و جنگهای مذهبی، وابستگی و انحطاط کشورها پی برد.
دلایل زیادی برای سلطه مستقیم و غیر مستقیم انگلیس در خاورمیانه وجود دارد؛ اما پس از انقلاب صنعتی رویکرد و نگرش انگلیس در نفوذ به سایرکشورها شدت یافت.
همزمان با انقلاب صنعتی و رشد شگرف اقتصاد بریتانیا و توسعه خیره کننده در تمامی حوزههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و همچنین پیشرفت نظامی، مدرنسازی بافتهای شهری و به کارگیری ماشینآلات، دستگاهها و صنایع جدید باعث عطش انگلیس برای توسعه هرچه بیشتر از طریق عقب راندن سایر کشورهای توسعهنیافته گردید، گسترش توسعه و قدرتمندی بریتانیا منوط بر دخالت، کنترل، نفوذ و ایجاد جنگ و به دست گرفتن اقتصاد کشورهای وابسته بود که میبایست از رشد و توسعه سایر کشورها جلوگیری و بالعکس به توسعه و قدرتطلبی خود سرعت بخشد و دامنه استعمارش را گسترش دهد.
پس از انقلاب صنعتی که توسعه در آن زمان صرفاً معنای اقتصادی داشت و با رسمی شدن نظام سرمایهداری توسط انگلیس و سپس اروپا، این کشورها تمام توان خود را برای گسترش قدرت و توسعه و سلطهجویی بیرحمانه به کار گرفتند.
در چگونگی نظام سرمایهداری میتوان به این اشاره کرد که نظام سرمایهداری مبتنی بر بازار و رقابت آزاد در تجارت و دریافت بهرههای سنگین و جذب سرمایههای فئودال ها و تجربه چندصد ساله از استعمار و بردهداری است.
پیادهسازی این نظام، غرب را به دو طبقه بورژوا و کارگر تبدیل ساخت که شکاف طبقاتی عمیقی را در جوامع غربی ایجاد نمود و قشر سرمایهدار به قدرت و ثروتش میافزود و در سوی مقابل طبقه کارگر با وضع مالیاتها و محدودیتهای سنگین، قدرتی برای رشد نداشت، طبقه فرودست و کارگر در عمل میبایست برای طبقه فرادست و بورژوا خدمت میکرد؛ اما با وجود اعتراضهای داخلی و پیدایش جنبش سوسیالیستی و نظریه مارکسیسم و ایجاد دو دستگی در غرب، اما ابرقدرتها رویکردشان را تغییر نداده و با الگو قراردادن نظریه لیبرالیسم، بر اجرای نظام سرمایهداری پافشاری کردند، زیرا این نظام را برای گسترش توسعه و اقتدار و سلطه قدرتهای غربی بر سایر کشورهای توسعه نیافته لازم میدانستند.
بنابراین انگلستان و همپیمانانش برای گسترش قدرت و سلطهجویی و برای دستیابی به منابع اقتصادی سرشار و نفوذ فرهنگی، کشورهای خاورمیانه را بسیار حائز اهمیت میدانست.
انگلیس در طول تاریخ، دخالتهای بسیاری در کشورهای آسیایی داشت، اما در اوایل قرن نوزدهم به بهانه مقابله با دزدان دریایی از طریق خلیجفارس به جنوب ایران حمله کرد، سپس با جذب نمودن افراد دارای نفوذ در جنوب ایران و شروع جنگ با سایر اروپاییها برای در اختیار گرفتن بازار خاورمیانه و حفظ منافع اقتصادی خود در هندوستان، خلیج فارس را در اختیار گرفت.
از سوی دیگر با نفوذ در کشورهای شیخنشین عربی و ایجاد تفرقه، این کشورها را نیز در استعمار خویش درآورد و پس از پیدایش نفت در ایران و سپس کشورهای عربی، انگلیس را بیشتر از قبل برای ماندن در خاورمیانه وسوسه ساخت؛ زیرا در ابتدا تصمیم گرفت تا با تغییر سوخت کشتیهای باری از زغالسنگ به نفت، در کشتیها فضای بیشتری برای انتقال کالا ایجاد کند و سود بیشتر در تجارت کسب نماید، چراکه سوخت زغالسنگ فضای بسیاری را در کشتی اشغال میکرد.
نیاز فراوان صنعت بریتانیا به نفت و گرانی بهای این ماده ارزشمند، منافع اقتصادی، حفظ استعمار و سلطهجویی در کشورهای توسعه نیافته و وابسته ساختن دائمی آنها، باعث گردید که انگلستان، به هیچ عنوان خاورمیانه را از دست ندهد و حتی پس از جنگجهانی اول نفوذش را در خاورمیانه عمیقتر ساخت؛ اما پس از جنگ جهانی دوم و ایجاد بحران در انگلیس به سبب ویرانیهای حاصل از جنگ و تضعیف استعمارش در کشورها، مجبور به تغییر در سیاست و رویکردش در خاورمیانه گردید؛
اما چگونه انگلیس به نفوذ، کنترل، وابسته نمودن و سلطه در کشورهای خاورمیانه، استمرار بخشید؟
ادامه دارد…